هر کس که به جان دسترسى داشته باشد
بايد که به دل مهر کسى داشته باشد
زان بر سر بيمار غمش پا نگذارد
ترسد که مبادا نفسى داشته باشد
دل ناله کنان رفت پى محمل دلدار
کاين قافله بايد جرسى داشته باشد
گر ياد گلستان نکند هيچ عجب نيست
مرغى که به تنها قفسى داشته باشد
از الفت بيگانه بينديش که حيف است
دامان تو هر بوالهوسى داشته باشد
در پرده قدح نوش فروغى که مبادا
سنگى به کمينت عسسى داشته باشد