شماره ١٦٥: جهان عشق ندانم چه زير سر دارد

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جهان عشق ندانم چه زير سر دارد
که زير هر قدمى يک جهان خطر دارد
دريده تا نشود پرده ات نمى دانى
که حسن پرده نشينان پرده در دارد
ز روى و موى بتان مى توان يقين کردن
که شام اهل محبت ز پى سحر دارد
بهاى بوسه او نقد جان دريغ مکن
که اين معامله نفع از پى ضرر دارد
گدا چگونه کند سجده آستانى را
که بر زمين سر شاهان تاجور دارد
اسير بند سوارى شدم ز بخت بلند
که در کمند اسيران معتبر دارد
فتاده بر لب ميگون شاهدى نظرم
که خون ناحق عشاق در نظر دارد
چسان هواى تو از سر بدر توانم کرد
که با تو هر سر مويم سر دگر دارد
به ملک مهر و وفا کام خشک و چشم تر است
وظيفه اى که فروغى ز خشک و تر دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید