شماره ١٢٣: وصل تو نصيب دل صاحب نظرى نيست

غزلستان :: فروغی بسطامی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
وصل تو نصيب دل صاحب نظرى نيست
ياقوت لبت قسمت خونين جگرى نيست
المنة الله که به عهد رخ و زلفت
بر گردن من منت شام و سحرى نيست
پيداست ز ناليدن مرغان گلستان
کاسوده ز سوداى غمش هيچ سرى نيست
فرياد که جز اشک شب و آه سحرگاه
اندر سفر عشق مرا هم سفرى نيست
در راه خطرناک طلب گم شدم آخر
زيرا که درين ورطه مرا راهبرى نيست
تا آن صنم آمد به در از پرده، فلک گفت
الحق که درين پرده چنين پرده درى نيست
گفتى که چه دارى به خريدارى لعلش
جز اشک گران مايه به دستم گهرى نيست
تا خود نشوى شانه، به زلفش نزنى چنگ
انگشت کسى کارگشاى دگرى نيست
در کوى خرابات رسيدم به مقامى
کانجا ز کرامات فروشان اثرى نيست
جز دردسر از درد کشى هيچ نديدم
افسوس که در بى خبرى هم خبرى نيست
شرمنده شد آخر ز دل تنگ فروغى
پنداشت ز تنگ شکرش تنگ ترى نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید