شماره ٣٣٠: بزم وصلت ديدم آنجا زهر در جام است و بس

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بزم وصلت ديدم آنجا زهر در جام است و بس
مى شنيدم شربت لطفى همين نامست وبس
دانه ميريزد تغافل ميزن ومى بين نهان
شيوه صياد پى افکن دامست وبس
جلوه نازاز هزاران شيوه خوبى يکيست
خوبى قامت نه رعنايى اندامست وبس
تا نيابى رهبرى گام طلب در ره منه
کز در دير مغان تا کعبه يک گامست وبس
شرم دار اى مدعى بشناس گوهر از سفال
لب فرو بنديم اگر مقصود الزامست وبس
عالم مهر ومحبت را طلوع مهر نيست
کس نشان ندهد ز صبح آنجا همه شامست وبس
عرفى انجام غمت از رهروان دل مجو
آنچه در اين ره نخواهى ديد انجامست وبس



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید