شماره ٣١٢: دل ما را بفسون جادوى بابل نبرد

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل ما را بفسون جادوى بابل نبرد
هر که از بهر وفا جان ندهد دل نبرد
گر کشى رنگ وفا ميشکند ورنه بحشر
دست ما آب رخ دامن قاتل نبرد
بيخودى راه نمايد بتو مجنون ترا
هر که از بانگ جرس راه بمحمل نبرد
بحرغم جمله کنارست گر از خود گذرى
کشتى اهل فنا منت ساحل نبرد
هر که انديشه او چشمه کوثر نشود
پى بشيرينى آن شکل وشمايل نبرد
دم شمشير بود رهگذر عشق ولى
هر که اين ره نرود پى بدر دل نبرد
سينه خالى مکن از درد که مرد رره عشق
گر سبکبار شود بار بمنزل نبرد
عازم هيچ غم آباد نگردد غم دوست
که مرا دست در آغوش حمايل نبرد
همه عدلست جز ابرمن وغافل دگرى
عقل کل راه بدين نکته مشکل نبرد
عرفى آن شمع درآورد بمحفل کورا
خجلت جلوه خورشيد ز محفل نبرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید