شماره ٢٠١: هر کس بروز نيک مرا غمگسار شد

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر کس بروز نيک مرا غمگسار شد
در روزکار بددژم روزگار شد
ساقى کمال وساده دلى بين که شيخ شهر
باور نميکند که ملک ميگسار شد
منماى رخ که چهره نميداند از نقاب
چشمى که مست گريه بى اختيار شد
بيذوق در طريق عمل کاهل اوفتاد
زد تکيه برعنايت واميدوار شد
بعد از هزار جام قدح نوش ذوق را
عادت به درد سر شد ودفع خمار شد
حسن عمل نتيجه شرمست وباز گشت
نى آنکه خوى چکاند ،زرخ شرمسار شد
هر چند دست وپا زدم آشفته تر شدم
ساکن شدم ميانه دريا ، کنار شد
جز با گريستن مژه در جهان نبود
آن هم ز حرص ديده من ناگوار شد
عرفى بسى ملاف که بر چرخ تاختم
مردى کنون بتاز که بختت سوار شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید