شماره ١٧٤: آن مست ناز کز نگهش مى فروچکد

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن مست ناز کز نگهش مى فروچکد
خون ترحم از دم شمشير او چکد
دارم گمان که نامه عصيان شود سفيد
يک قطره اشک اگر ز پى شستشو چکد
احباب گلفشان بلب جويبار ومن
خونم زديده جوشد وبرطرف جو چکد
من تلخى از ملامت دشمن نميکشم
اين شربت از دماغ مرا بر گلو چکد
گر سر دهيم گريه به بينى که اشک ما
تنهانه ازمژه که زهر تار مو چکد
عشق ارچنين شکنجه کند خون کاينات
آن مايه نيست کز دل مورى فرو چکد
عرفى بکاوش آمده يا رب بهل که من
آنها که از دلم چکد از گفتگو چکد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید