نسيم باد بهارى گر اتفاق افتد
که ره گذار تو بر جانب عراق افتد
چو بگذرى بسر کوى يار من برسان
سلام من اگرش هيچ بر مذاق افتد
بدان نگار که گرماه روى او بيند
شب چهارده ازشرم در محاق افتد
وگر بپرسدت از حال و روزگار دلم
بفرصت ار نفسى با تو هم وثاق افتد
بگو چگونه بود حال آنکه دور از تو
زآب وصل تو درآتش فراق افتد
دلش گداخته از راه ديدگان بچکد
چودر حديث توبا وصف اشتياق افتد
بيادگار دل تنگ ما نگه مى دار
که باز وصل من وتوکى اتفاق افتد