شماره ٤٤٠: آنى که کس بخوبى تو من نديده ام

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آنى که کس بخوبى تو من نديده ام
خورشيد را چو روى تو روشن نديده ام
يا خود چو روى خوب تو رو نيست در جهان
يا هست و زاشتغال بتو من نديده ام
رنگى ز حسن در گل رويت نهاده اند
کندر شکوفهاى ملون نديده ام
روى تو گلستان و دهان غنچه يى کزو
الا بوقت خنده شکفتن نديده ام
روى ترا بزينت وزيب احتياج نيست
من احتياج شمع بروغن نديده ام
گويى بتن که آب روان زو خجل شود
جان مجسمى که چنين تن نديده ام
از کشتنم بتيغ تو اى دوست حاصلست
ذوقى که در هزيمت دشمن نديده ام
خود را بکام خويش شبى از سر رضا
با چون تو دوست دست بگردن نديده ام
زآن سان که سيف بر کوى تو خوار ماند
خاشاک راه بر در گلخن نديده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید