شماره ٤١٨: اى جهان ازتو مزين چو بهشت از حورى

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى جهان ازتو مزين چو بهشت از حورى
همه عالم ظلماتست وتو در وى نورى
گر ببيند رخ خوب تو بماند خيره
درگل عارض تو نرگس چشم حورى
دل در اوصاف تو گر چند که دورانديشست
همچو انديشه ترا کى بود از دل دورى
دل کس جمع نماند چو پريشان گردد
زلف چون سنبل تو بر بدن کافورى
بيم آنست که در عهد تو گم نام شود
مه نام آور و خورشيد بدان مشهورى
وقت ما خوش نشود جز بسماع نامت
ورچه در مجلس ما زهره بود طنبورى
لب شيرين تو خواهم که دهان خوش کند
مگسان شکرت را عسل زنبورى
وصل تو عافيتست و من بيمار از هجر
دورم از صحت چون عافيت از رنجورى
سيف فرغانى ناگاه درآيد ز درت
سگ چو دريافت گشاده نخوهد دستورى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید