شماره ٣٥٦: اى رخ خوب تو آفتاب جهان سوز

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى رخ خوب تو آفتاب جهان سوز
عشق تو چون آتش وفراق تو جان سوز
شوق لقاء تو باده طرب انگيز
عشق جمال تو آتشى است جهان سوز
دردل مجنون چه سوز بود زليلى
هست مرااز تو اى نگار همان سوز
خلق جهان مختلف شدند نگارا
پرده برانداز ازآن يقين گمان سوز
کرد سيه دل مرا بدود ملامت
عقل که چون هيزم تراست گران سوز
رو غم آن ماه رو مخور که ندارد
هر دهنى تاب آن طعام دهان سوز
در ره سوداى او مباش کم از شمع
گرنکشندت برو بمير درآن سوز
با که توان گفت سر عشق چو با خود
دم نتوان زد ازين حديث زبان سوز
در سخن ارگرم گشت سيف ازآن گشت
تا بدلى درفتد ازين سخنان سوز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید