شماره ٢٥٩: مرا کرد بيچاره در کار او

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مرا کرد بيچاره در کار او
حديثى ز لعل شکربار او
بکونين مى ننگرم زآنکه کرد
مرا عشق او فارغ از کار او
بسوزد نقاب شب وروى روز
بيک پرتو از شمع رخسار او
بجان تا شکر مى فروشد لبش
پر از نقد جانست بازار او
گل ار از لب او برد چاشنى
رطب بردهدبعد از آن خار او
نه در عشق خسرو بود مثل من
نه در حسن شيرين بود يار او
برو نرخ وصلش ز درويش پرس
که نبود توانگر خريداراو
چو ترسا چليپا ز زلفش کند
ميان بند روحست زنار او
درين محنت آبادبى عافيت
ز صحت بود رنج بيمار او
بديوار او بر بسى سر زديم
زما نقش نگرفت ديوار او
کمين چاکرش سيف فرغانيست
يکى عندليبى ز گلزار او
از آن بى نشانى که مقصود تست
نشانى بيابى در اشعار او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید