شماره ٢٤٥: چو کرد زلف تو پيرامن قمر حلقه

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو کرد زلف تو پيرامن قمر حلقه
قمر ز هر طرفى بوسه داد بر حلقه
ز بند و حلقه زلف تو برده بودم جان
کمند زلف تو بازم کشيد در حلقه
ز عاشقان تو ز آن زلف کس پريشان نيست
بغير بنده که آن جمع راست سر حلقه
ز زلف تو که گريزد که بند کردستى
هزار عاشق شوريده را بهر حلقه
چو بند زلف تو زنجير کرد در پايم
زدم ز بدست طلب بر هزار در حلقه
بسان پاى دلم اى صبادر آوردست
در آن دو زلف چو زنجير و مى شمر حلقه
بهر طرف که نظر مى کند دلم ز آن سوست
کمند زلف تو افتاده حلقه برحلقه
چو نقطه زو نتواند نهاد پاى برون
کجا کشيد قضا دايره قدر حلقه
همين که پاى دلى دست دادش اندر حال
در افگند سر زلفت بيکد گر حلقه
دلم چو سلسله در هم شود ز رشک آن دم
که گرد موى ميانت کند کمر حلقه
بسعى بخت بگردن درافگند اقبال
مرا ز ساعد سيمينت اى پسر حلقه
مپوش روى ز قومى که زير پرده شب
زنند بر درت از شام تا سحر حلقه
ز ديده در بفشانم چو دست سيمم نيست
که بهر گوش غلامت کنم ز زر حلقه
تو گنج حسنى و کرده چو مار بر سر گنج
زمرد خط تو گردلعل تر حلقه
براى گوش تو کرديم حلقها پر در
که نيست آن لايق آن گوش بى درر حلقه
رديف اين در از آن (حلقه) کرده ام کو را
بگوش تو نرساند کس مگر حلقه
بدستيارى زلف تو سيف فرغانى
شکست بر دل اگر بند داشت ور حلقه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید