شماره ٢٠٩: زهى ز خنده شيرينت شرمسار شکر

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زهى ز خنده شيرينت شرمسار شکر
مدام پسته تنگ تراست بار شکر
فداى پاسخ تلخ تو يک جهان شيرين
غلام پسته تنگ تو صد هزار شکر
چو تنگ دستى ديدى و تلخ عيشى من
ببوسه بر من مسکين فراخ دار شکر
هزار شور برآيد ز عاشقان زين پس
که گرد لعل تو شد با نبات يار شکر
بغمزه دل شکن و از جهان برآر نفير
بخنده در سخن آ وز دهان ببار شکر
مدام خنده شيرين تو همى کارد
بگرد پسته تنگت نبات وار شکر
ميان اين همه خوبان بجز تو کس را نيست
گهر نماى عقيق و سخن گزار شکر
لب و دهان تو در چشمم آمد و ديدم
بگرد پسته چون آتش آبدار شکر
بوصل همچو تو شيرين چه باشد ار آيد
مرا چو خسرو پرويز در کنار شکر
براى بوسه مگس وار گر کنم ابرام
تو خوش بخسب بناز و بمن سپار شکر
بهاى شعر رهى بوسه ييست از لب تو
تو شاد باش بشيرين بمن گذار شکر
دهان خود بشکر چون مگس بيالايم
که چون لبت نکند در مذاق کار شکر
کسى که نزد تو اين نظم بر زبان راند
تو دست سوى دهانش برو بيار شکر
زمانه زاد بايام چون تو شيرينى
بروزگار زنى کرد روزگار شکر
چو قند از آنى شيرين که سيف فرغانى
بشعر بر سر تو مى کند نثار شکر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید