شماره ١٧٥: نظر کن روى آن دلبر ببين شمع

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نظر کن روى آن دلبر ببين شمع
که عالم پر ز نورست از چنين شمع
چراغ وهم بنشان وز سر سوز
چو پروانه بزن خود را برين شمع
چه پوشى آتش عشقش بدامن
چه مى دارى نهان در آستين شمع
شعاع عشق اگر بر جانت افتد
جهان روشن کنى اى نازنين شمع
اگر با سوز عشقش هم نشينى
سبب را بس بود آن همنشين شمع
بهجران بنده ماند از خدمتت دور
بآتش شد جدا از انگبين شمع
مکان از روشنى چون روز گردد
بشب چون گشت با آتش قرين شمع
ايا خورشيد پيش نور رويت
چو پيش حور در خلد برين شمع
ز تو ديوانه مى خوانندم آرى
بجز نامى نگيرد از نگين شمع
چراغ آسمان آنگه دهد نور
که رويت برفروزد در زمين شمع
برافگن پرده تا دلهاى مرده
برافروزند از آن نور مبين شمع
که بهر مجلس ما بى دلان است
ترا بر رخ چراغ و بر جبين شمع
بعشقت سيف فرغانى بسى سوخت
نشد از بهر پروانه حزين شمع



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید