شماره ١١٦: ما فتنه بر توايم و تويى فتنه بر سخن

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ما فتنه بر توايم و تويى فتنه بر سخن
دانسته اى که هست ز طوطى هنر سخن
ما را همى دهد ز ميانت کمر نشان
ما را همى کند ز دهانت خبر سخن
در مصر خوبى تو نگردد شکر فراخ
تا از دهان تنگ تو نايد بدر سخن
جز وصف و ذکر تو نکنم زآنکه خوشترست
وصفت ز هر حکايت و ذکرت ز هر سخن
نشنيده ام که غير تو از نوع آدمى
کس را بود ز پسته دهان وز شکر سخن
گر شکرى از آن لب شيرين طلب کنم
شايد که رو ترش نکنى زين قدر سخن
همچون لب تو رشک نبات و شکر شود
گر بر دهان تنگ تو يابد گذر سخن
روى ترا بديدم و بسيار گوشدم
بلبل چو ديد گل نکند مختصر سخن
اى دل حديث وصل زبان برگشا بگو
تا چندت اوفتد گره شرم در سخن
چون بوسه خواستم ز دهان تو عقل گفت
سنجيده گوى با لب او همچو زر سخن
از بهر بوسه يى چه بخيلى کنى بده
تا با لب توام بنماند دگر سخن
از لب شکر فشاندى و معلوم شد که هيچ
طوطى نگويد از تو دلاويزتر سخن
اى سيف رو سخن شو ازيرا که هيچ چيز
دستى نيافت بر لب لعلش مگر سخن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید