شماره ٦٥: منم امروز دور از مشرب خويش

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
منم امروز دور از مشرب خويش
بسر پويان بسوى مطلب خويش
بلعلت تشنه شد آب روانم
رها کن تشنه را در مشرب خويش
تو خورشيدى و من بى نور رويت
چنين تا کى بروز آرم شب خويش
ز شوق ار بر دهانت مى نهم لب
نه لعل تو همى بوسم لب خويش
چنانم متحد با تو که در تو
همى يابم حرارت از تب خويش
تو با اين حسن اگرچه دين ندارى
امام عصرى اندر مذهب خويش
ترا از دوستى خواهم که چون جان
کنم پيراهنى از قالب خويش
مرا خود از سر غفلت خبر نيست
که دارم پاى تو در جورب خويش
غم تو قوت من شد کسبم اينست
حلالى مى خورم از مکسب خويش
بياو از رقيب خود مينديش
فلک را نيست بيم از عقرب خويش
من از درد تو اى درمان دلها
بيارب آمدم از يارب خويش
بدين طالع ندانم از که نالم
ز ماه دوست يا از کوکب خويش
درين ره سيف فرغانى فروماند
چنين تا کى دواند مرکب خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید