شماره ٣٩: روى از خلق بگردان که بحق راه اينست

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
روى از خلق بگردان که بحق راه اينست
سر و معنى توکلت على الله اينست
چون بريدى طمع از خلق ز خود دست بدار
زآنکه زاد ره حق آن و حق راه اينست
از سر خواست، نگويم ز سر دل، برخيز
دل چو نبود نتوان گفت که دلخواه اينست
جاى آنست که بر نفس کنى حمله شير
که سگى صنعت او، حيله روباه اينست
بارگيريست تن کاهل تو جان ترا
مى کند ميل بدنيا که چراگاه اينست
جان بپرور بغم عشق و تنت را بگذار
کندرين ره خر عيسى ترا کاه اينست
تو مپندار که تن آب روانرا دلوست
بلکه مر يوسف مه روى ترا چاه اينست
اسب همت را بر روى بساط خدمت
خانه يى ساز که شطرنج ترا شاه اينست
در ره عشق گر از قيمت يار آگاهى
ترک جان کن که نشان دل آگاه اينست
کار عشقست برو دست در وزن که عقول
اخترانند و چو در مى نگرى ماه اينست
اى که از وقت سؤالى کنى امروز مرا
در جواب تو يکى نکته کوتاه اينست
گر دمى حظ خود از خلق فراموش کنى
از پى ياد وي، الوقت مع الله اينست
سيف فرغانى افعال نکوکن پس ازين
زآنکه تو نيک نه اى وز تو در افواه اينست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید