شماره ١٦: از جمال تو مگر نيست خبر سلطانرا

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از جمال تو مگر نيست خبر سلطانرا
که سوى صورت ملک است نظر سلطانرا
بندگى تو ز شغل دو جهان آزاديست
زين چنين مملکتى نيست خبر سلطانرا
نگذرد از سر کوى تو چو من گر افتد
بر سر کوى تو يک روز گذر سلطانرا
با چنين زلف چو زنجير عجب نبود اگر
حلقه در گوش کند عشق تو مر سلطانرا
کله دولت دايم دهد و برگيرد
کمر خدمت تو تاج ز سر سلطانرا
شاه حسن تو که اقطاع ده ماه و خور است
ندهد نان غلامى تو هر سلطانرا
غم عشق تو چو زنبور عسل نيش زند
بر دل خسته از آن تنگ شکر سلطانرا
با چنين منعه هجران که تو دارى هرگز
با تو ممکن نبود وصل مگر سلطانرا
جاى آنست که با چون تو پسر دربازد
آنچ ميراث بماند ز پدر سلطانرا
تير مژگان تو چون هست در اشکستن خصم
حاجتى نيست بتأييد و ظفر سلطانرا
سيف فرغانى از بهر تو مى گويد شعر
کاحتياج از همه بيش است بزر سلطانرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید