گنج ايمن

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
نهاد کودک خردى بسر، ز گل تاجى
بخنده گفت، شهان را چنين کلاهى نيست
چو سرخ جامه من، هيچ طفل جامه نداشت
بسى مقايسه کرديم و اشتباهى نيست
خليقه گفت که استاد يافت بهبودى
نشاط بازى ما، بيشتر ز ماهى نيست
ز سنگريزه، جواهر بسى بتاج زدم
هزار حيف که تختى و بارگاهى نيست
برو گذشت حکيمى و گفت، کاى فرزند
مبرهن است که مثل تو پادشاهى نيست
هنوز روح تو ز الايش بدن پاکست
هنوز قلب تو را نيت تباهى نيست
بغير نقش خوش کودکى نمى بينى
بنقش نيک و بد هستيت، نگاهى نيست
ترا بس است همين برتري، که بر در تو
بساط ظلمى و فرياد دادخواهى نيست
تو، مال خلق خدا را نکرده اى تاراج
غذا و آتشت، از خون و اشک و آهى نيست
هنوز گنج تو، ايمن بود ز رخنه ديو
هنوز روى و ريا را سوى تو، راهى نيست
کسى جواهر تاج تو را نخواهد برد
وليک تاج شهي، گاه هست و گاهى نيست
نه باژبان فسادي، نه وامدار هوى
ز خرمن دگران، با تو پر کاهى نيست
نرفته اى به دبستان عجب و خودبينى
بموکبت ز غرور و هوي، سپاهى نيست
ترا فرشته بود رهنمون و شاهانرا
بغير اهرمن نفس، پير راهى نيست
طلا خدا و طمع مسلک و طريقت شر
جز آستانه پندار، سجده گاهى نيست
قنات مال يتيم است و باغ، ملک صغير
تمام حاصل ظلم است، مال و جاهى نيست
شهود محکمه پادشاه، ديوانند
ولى بمحضر تو غير حق، گواهى نيست
تو، در گذر گه خلق خداى نکندى چاه
به رهگذار حيات تو، بيم چاهى نيست
تو، نقد عمر گرانمايه را نباخته اى
درين جريده نو، صفحه سياهى نيست
به پيش پاى تو، گر خاک و گر زر است، چه فرق
بچشم بى طمعت، کوه پر کاهى نيست
در آن سفيه که آز و هوى ست کشتيبان
غريق حادثه را، ساحل و پناهى نيست
کسيکه دايه حرصش بگاهواره نهاد
بخواب رفت و ندانست کانتباهى نيست
ز جد و جهد، غرض کيمياى مقصود است
وگر نه بر صفت کيميا گياهى نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید