شماره ٨٧٤: گر چه در کوى وفا جا نگرفتى و سرايى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه در کوى وفا جا نگرفتى و سرايى
ما نبرديم ز کوى طلبت رخت به جايى
بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتى
مکن اينها، که نکرديم نگاهت به خطايى
بر تن اين سر شب و روز از هوس پاى تو دارم
ورنه من کيستم آخر؟ که سرم باشد و پايى
گر قبا شد ز غمت پيرهنى حيف نباشد؟
کم از آن کز کف عشق تو بپوشيم قبايى
قيمت قامت و بالاى ترا کس بنداند
تا نيفتند چو من شيفته در دام بلايى
درد عشق تو به نزديک طبيبان ولايت
بس بگفتيم و ندانست کسش هيچ دوايى
هم نشينان تو بر سفره خاصند، چه معني؟
که به درويش سر کوچه نگفتند صلايى
بوسه اى ده به من خسته، که بسيار نباشد
به فقيران بدهد محتشم شهر عطايى
اوحدى را مکن از خيل محبان تو بيرون
که توسلطانى و خيلت نشکيبد ز گدايى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید