شماره ٨٧١: به پيمانى نمى پويي، به پيوندى نمى پايى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به پيمانى نمى پويي، به پيوندى نمى پايى
دلم ز انديشه خون کردى که بس مشکل معمايي!
ز صد شهرت خبر دادند و چون رفتم نه در شهرى
به صد جايت نشان گفتند و جون جستم نه در جايى
همى جويم ترا، ليکن چو مى يابم نه در دستى
همى بينم ترا، ليکن چو ميجويم نه پيدايى
چو در خيزم به کوى تو ز پيشم زود بگريزى
چو بگريزم ز پيش تو مرا هم باز پيش آيى
به فکرت هر شبى تا روز بنشينم که: ايى تو
غلط کردم، چه ميگويم؟ نه دورى از برم کايى
نبودست از وصال تو مرا يک ذره نوميدى
که گر خواهى جهانى را درين يک ذره بنمايى
چنان بنشسته اى در دل که ميگويم: تويى دل خود
چنان پيوسته اى در ما که: پندارم که خود مايى
نميخواهم کسانى را که امروزند و فردا نه
ترا خواهم که دى بودى و امروزى و فردايى
از آن خويشى کند با تو دل بيخود که در پرده
ترا رخهاست کان رخها بغير خويش ننمايى
نمى پوشى رخ از بينش، ولى رويت کسى بيند
که همچون اوحدى او را ز دل دادند بينايى
به بويي، اى ز دل آشفته، زين ساغر قناعت کن
کزين جا چون گذر کردى خراباتست و رسوايى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید