شماره ٨٤٥: از غمزه تير سازى و ز ابرو کمان کنى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از غمزه تير سازى و ز ابرو کمان کنى
تا من چو نام بوسه برم قصد جان کنى
گر يک نظر به جان بخريم از لبت، هنوز
ترسى کزان معامله چيزى زيان کنى
وقتى که نيم جرعه شادى به من دهى
صد محنتش به عشوه گرى در ميان کنى
از دست کينه تو نيارم که دم زنم
زيرا که مهر مهر خودم بر زبان کنى
کس بى گرو به دست تو دل چون دهد؟ که تو
خو کرده اى که دل ببري، رخ نهان کنى
هجر تو پير کرد مرا وين طريق تست
کز هجر خويش پيرو ز وصلم جوان کنى
بر روى من ز عشق نشان ميکنى و من
ترسم سرم به راه دهي، چون نشان کنى
گر زر طلب کنى ندهى ساعتى امان
ور وعده اى دهي، همه عمر اندران کنى
چون گويمت که: کام روا کن مرا ز لب
هجرم به سر فرستى و اشکم روان کنى
دل دى شکايتى ز تو ميکرد پيش من
پنداشت هر چه من بتو گويم تو آن کنى
کشتى مرا به جور چو گفتم که: عاشقم
اين روز آن نبود که بارم گران کنى
خوارى کنى و رخ بنمايى بمن، ولى
روزى چنين نمايى و سالى چنان کنى
يکشب گر از فراق تو فريادخوان شوم
ماهى ستيزه با من فريادخوان کنى
صد سال اگر به منع تو کوشيم سود نيست
زيرا که چون دو روز بر آيد همان کنى
در کام اوحدى نکند کار بوسه اى
گر هر دمش دو من شکر اندر دهان کنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید