شماره ٨٣٥: چه سود خاطر ما را به جانبت نگراني؟

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چه سود خاطر ما را به جانبت نگراني؟
که ما ز عشق تو زار و تو عاشق دگرانى
نشسته ام که بجويى مرا، خيال نگه کن
مگر به روز بياييم و گرنه کى تو بخواني؟
ز دورى تو چنان گشته ام ضعيف و شکسته
که گر ز دور ببينى مرا، تو باز ندانى
تو آفتاب و من آن ذره ام ز پرتو مهرت
که از دريچه درآيم، گرم ز کوچه برانى
مرا به عشق تو دشمن چرا معاف ندارد؟
گناه چيست کسى را؟ محبتست و جوانى
ز راه دور دويدم برت، ستيزه رها کن
غريبم آيد از آن رخ، که بر غريب دوانى
اگر به کوى تو آييم ساعتى به تماشا
سبک مدو به شکايت، که ميبرم گرانى
بدين صفت که من آويختم به چنبر زلفت
اگر دو هفته بمانم ز چنبرم نرهانى
چو بر سفينه دل نقش صورت تو نبشتم
بسان صورت پاک تو پر شدم ز معانى
به پيش دوست دريغا! که قدر خاک ندارد
حديث من، که چو آبى همى رود ز روانى
شکسته شد تنت، اى اوحدي، ز بار غم او
نگفتمت: ز پى او مرو،که زود بماني؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید