شماره ٨٣٣: باز دوشم ز راه مهمانى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
باز دوشم ز راه مهمانى
به خرابى کشيد و ويرانى
داشت در پيش رويم آينه اى
تا بديدم درو به آسانى
که جزو نيست هر چه مى دانم
که ازو خاست هر چه مى دانى
دو قدم راه بيش ، نيست ولى
تو در اول قدم همى مانى
هر چه هستيست در تو موجودست
خويشتن را مگر نمى داني؟
اى که روز و شبت همى خوانم
گر چه هرگز مرا نمى خوانى
زان شراب بقا بده جامى
تا تن اوحدى شود فانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید