شماره ٧٨٤: باغ بهشت بيند بى داغ انتظارى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
باغ بهشت بيند بى داغ انتظارى
آن کش ز در درآيد هر لحظه چون تو يارى
بر صيد گاه دولت نگرفته اند هرگز
شاهان به باز و شاهين زين خوب ترشکارى
چون بلبل ار بنالم واجب کند کزين سان
در دامن دل من نگرفته بود خارى
بر دل گذر نمى کرد اين روز نامرادى
وقتى که بود ما را روزى و روزگارى
ايمن نمى نشينم، کاسان دهد بکشتن
چون ما پيادگان را وانگه چنين سوارى
همچون علف برآيند از گورم استخوانها
بعد از من ار کنى تو بر خاک من گذارى
با من مرو، که خصمم عيبت کند، چو بيند
من پير گشته وانگه در دست ازين نگارى
اين راز چون بدارم پنهان؟ که يافت شهرت
ذکرم به هر زباني، نامم به هر ديارى
با دل چو گفتم: اى دل ، کارى کنيم زين پس
گفت: اوحدي، نيابى بهتر ز عشق کارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید