شماره ٧٦٢: ميى کو ترا ميرهاند ز مستى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ميى کو ترا ميرهاند ز مستى
حلالت از آن مى خرابى و مستى
بت تست نفس تو در کعبه تن
خليل خدايي، گر اين بت شکستى
عروس جهان را وفايى نباشد
به آخر بدانى که: دل در که بستي؟
نبينى به خود غير ازين صوت و صورت
چه گويم؟ زهي! غافل از خود که هستى
تو آنروز گفتم: به منزل نيايى
که همراه ميرفت و خوش مى نشستى
در اين باغ کش ميوه زهرست يکسر
چه ترياک بهتر ز کوتاه دستي؟
چو باد ار طلب ميکنى سرفرازى
منه دل برين خاک و بگذر، که رستى
خداى تو آن چيز مخصوص باشد
خدا را گر از بهر چيزيى پرستى
بلندى که ميجويى آنروز يابى
که چون اوحدى رخ بپيچى ز پستى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید