شماره ٧٤٩: در کعبه گر ز دوست نبودى نشانه اى

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در کعبه گر ز دوست نبودى نشانه اى
حاجى چه التفات نمودى به خانه اي؟
مرغان آن هوا به زمين چون کنند ميل؟
تا در ميان دام نبينند دانه اى
بويى ز وصل اگر به مشامش نمى رسيد
رغبت به هيچ موى نمى کرد شانه اى
اين کوشش و کشش همه بى کار چون بود؟
عاقل چگونه دل بنهد بر فسانه اي؟
تا عشق آتشى نزند در درون دل
از راه سينه کى بدر افتد زبانه اي؟
محتاج پيک و نامه نباشد مريد را
کانجا کفايتست سر تازيانه اى
خيز، اى رفيق خفته، که صوت نشيدخوان
آتش فگند در شتران از ترانه اى
ثابت نباشد آن قدم اندر طريق عشق
کو مى کند ز خار مغيلان کرانه اى
گر راستست، هر چه طلب مى کنم تويى
وين راه دور نيست بغير از بهانه اى
با اوحدى يکى شو و مشنو که: در وجود
هرگز در آن يگانه رسد جز يگانه اى
ما را اگر محال نباشد به پيشگاه
اين فخر بس که: بوسه دهيم آستانه اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید