شماره ٧٠٩: آنکه ميخواست مرا بيدل و بى يار شده

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آنکه ميخواست مرا بيدل و بى يار شده
زود بينم چو خودش عاشق و غمخوار شده
اثرى هم بکند زود يقين، مى دانم
گريه هاى شب اين ديده بيدار شده
مددى نيست که ديگر به منش باز آرد
آن ز پيش من دل خسته به آزار شده
اى رفيقان سفر، گر سر رفتن داريد
همتى با من محبوس گرفتار شده
جان فدا کرده و چون باد هوا گشته سبک
دل به غم داده و چون خاک زمين خوار شده
از غم آن تن همچون سمن و روى چو گل
گل گيتى همه در ديده من خار شده
خرقه پوشيدنم از عشق چرا دارد باز؟
من بسوزانمش اين خرقه زنار شده
نظرى بر من و بر درد من و زارى من
اى به هجران تو من زارتر از زار شده
کار عشق تو بلاييست نبينى آخر؟
اوحدى را چو من اندر سر اين کار شده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید