شماره ٧٠٧: دلى مى بايد اندر عشق جان را وقف غم کرده

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلى مى بايد اندر عشق جان را وقف غم کرده
ميان عالمى خود را به رسوايى علم کرده
جفاى دلبرى هر روز کارش بر هم آشفته
بلاى گلرخى هر لحظه خارش در قدم کرده
گرفته شاديى در جان ز معشوق غم آورده
نهاده مستيى در دل ز دلدار ستم کرده
وفاى دوستان بر دل چو مهرى بر نگين ديده
خيال همدمان در جان چو نقشى در درم کرده
رقيبش داده صد دشنام او بر وى دعا کرده
حسودش گفته صد بيداد و او با او کرم کرده
نهاد رخت سوز او علفها بر تلف بسته
وجود نقد باز او گذرها بر عدم کرده
طلاق نيک و بد داده، دعاى مرد و زن گفته
قفاى سيم و زر ديده، به ترک خال و عم کرده
ميان بيشه هستى به تيغ نامراديها
درخت هر مرادى را، که مى داني، قلم کرده
بسان اوحدى هر دم ميان خاک و خون غم
فغان و ناله خود را عديل زير و بم کرده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید