شماره ٧٠٤: شب شد، به مستان اندکى ترياک بيدارى بده

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شب شد، به مستان اندکى ترياک بيدارى بده
رندان سيکى خواره را گر ساغرى داري، بده
زين حرفهاى لاله گون چون لاله ميسوزد دلم
روى تو ما را لاله بس، ممزوج گلنارى بده
اکنون که آب از کار شد، بر خيز و آب کار کن
بى کار منشين، اى پسر، آن باده کارى بده
امشب که در دير آمدم، زنار بايد بر ميان
اى يار ترسا، حلقه اى زان يار زنارى بده
مستى و مستورى بهم نيکو نباشد، دلبرا
يا پيش مستان کم نشين، يا ترک هشيارى بده
ساليست تا من بوسه اى زان لب تمنى ميکنم
اکنون چو فرصت يافتم، عذرش چه مى آري؟ بده
دانم نيارى کام دل پيش رقيبان دادنم
دشنام، باري، پيش تو سهلست، مى ياري، بده
جانا، ز خوى تند خود، چون بى گناهم، هر نفس
صد بار بر دل مى نهي، يک بوسه سر بارى بده
از هر دو گيتى اوحدى چون عاشق زار تو شد
يا قصد آزارش مکن، يا ترک بيزارى بده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید