شماره ٦٩٢: خيانتگر خيانت کرد و ما دل در خدا بسته

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خيانتگر خيانت کرد و ما دل در خدا بسته
سر و پاى خصومت را به زنجير وفا بسته
لگام اين دل خيره به دست صبر وا داده
طناب اين دل وحشى به ميخ شکر وابسته
تو اى همراه، ازين منزل مکن تعجيل در رفتن
که اين جا در کمند او اسيرانند پابسته
به جاى خويش ميبينم درونت گر ببخشايد
چو در شهر کسان بينى غريبى مبتلا بسته
خبر کن سينه ما را و بستان مژده اى نيکو
اگر بينى تو در گوشه دل اشکسته را بسته
ترا، اى زاهد، ار حاليست ميترسى و ليکن ما
علم بر بوته آورديم و سنجق بر هوا بسته
اگر در شرع ديدار رخ نيکو خطا باشد
بدور روى او چشمى نبينى از خطا بسته
عنان از دست رفت اکنون، چرا پندم نميدادى
در آنروزى که ميديدى تو آنبند بلا بسته؟
نميخواهم که بنمايم به جايى حال خود ورنه
به بخشايى تو چون بينى دلم را چند جا بسته
به تدبير دل مسکين ازان چندين نميکوشم
که ميدانم نخواهد شد چنين اشکستها بسته
زبان اوحدى سازيست در بزم هوسبازان
برو ابريشم زارى ز بهر آن نوا بسته



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید