شماره ٦٥٠: منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببين

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببين
گذرى کن و گل و سوسن و سمنم ببين
تو و او که باشد؟ ازين دويى چه کنى سخن؟
همه اوست اين نه تويي، بدان، نه منم، ببين
درو بام خلوت من پرست ز نقش او
به تو شرح واقعه بيش ازين چه کنم؟ ببين
ز درش به روز من ار چه دور همى روم
شب تيره بر سر کوى او وطنم ببين
به ديار ما چو به دوستى گذرت بود
سخنم مپرس ز دشمنان، سخنم ببين
نخورم بر غم تو باده جز بعلانيه
تو به سر من چو نمى رسي، علنم ببين
چو پس از منت هوس تفرج دل کند
بر خاک من رو و بازکن کفنم، ببين
ز خداى و نفس خود، ار چنان که تو واقفى
نفس خداى ز جانب يمنم ببين
مکن، اوحدي، طلبم، که غايبم از زمين
بهل اين زمين و برون ازين زمنم ببين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید