شماره ٥٢٠: صنمى که مهر او را ز جهان گزيده دارم

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
صنمى که مهر او را ز جهان گزيده دارم
به زرش کجا فروشم؟ که به جان خريده دارم
دگران نهند خاک در او چو تاج بر سر
نه چو من که خاک آن در ز براى ديده دارم
من دل رميده حيران شده زان جمال و آنگه
تو در آن گمان که: من خود دل آرميده دارم
مکن، اى پسر، ز خوبان طلب وفا به جانت
که من اين حديث روز ز پدر شنيده دارم
به فسانه دوش گفتى که: فراق تلخ باشد
صفتش بمن چه گويي؟ که بسى چشيده دارم
خبرم ز مرگ دادند که: چون بود؟ گر آن هم
به فراق دوست ماند، چه خبر؟ که ديده دارم
نه عجب که ناله من برسد به گوش آن مه
که چو اوحدى فغانى به فلک رسيده دارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید