شماره ٥١٢: درون خود نپسندم که از تو باز آرم

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
درون خود نپسندم که از تو باز آرم
بدين قدر که: تو بيرون کنى به آزارم
مرا به عمر خود اميد نيم ساعت نيست
به بوى تست شبى گر به روز مى آرم
حکايت شب هجران و روز تنهايى
زمن بپرس، که شب تا بروز بيدارم
ز شهر نيز بدر مى روم، که خانه خلق
خراب مى شود از آب چشم خونبارم
ميان ما و تو جز گرد اين وجود نماند
بدان رسيد که اين گرد نيز نگذارم
ز سينه بوى کسى جز تو گر بمن برسد
خراب کرده بهخون دلش بينبارم
مرا بلاله طمع بود و گل ز چهره تو
گلم نداد، ولى تنگ مى نهد خارم
اگر تو زهره جبين مى خرى به بوسه مرا
بخر وگرنه رها کن، که مشترى دارم
محبت تو همى ورزم، اى پري، مگذار
که محنت تو بسوزاند اوحدى وارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید