شماره ٤٨٥: چو دل در ديگرى بستى نگاهش دار، من رفتم

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو دل در ديگرى بستى نگاهش دار، من رفتم
چو رفتى در پى دشمن، مرا بگذار، من رفتم
پس از صد بار جانم را که سوزانيده اى از غم
چو با من در نميسازي، مساز، اينبار من رفتم
کشيدم جور و ميگفتم: ز وصلت برخورم روزى
چو از وصل تو دشمن بود برخوردار، من رفتم
ز پيش دوستان رفتن نباشد اختيار دل
بنالم، تا بداند خصم: کز ناچار من رفتم
چو دل پيش تو ميماند گواهى چند برگيرم:
کزين پس با دل گمره ندارم کار، من رفتم
ترا چندين که با من بود ياري، بندگى کردم
چو دانستم که غير از من گرفتى يار، من رفتم
بخواهم رفتن از جور تو من امسال و مى دانم
که از شوخى چنان دانى که از پيرار من رفتم
مرا گفتى که: غمخوار تو خواهم شد بدلدارى
نگارا، بعد ازينم گر تويى غمخوار، من رفتم
ندارد اوحدى با من سر رفتن ز کوى تو
تو او را يادگار من نگه مى دار، من رفتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید