شماره ٤٥٧: سوداى عشق خوبان از سربدر کن، اى دل

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سوداى عشق خوبان از سربدر کن، اى دل
در کوى نيک نامى لختى گذر کن، اى دل
دنيى و دين و دانش در کار عشق کردى
زين کار غصه بيني، کار دگر کن، اى دل
زود اين درست قلبت رسوا کند به عالم
چست اين درست بشکن وين قلب زر کن، اى دل
مستى ز سر فرونه و ز پاى کبر بنشين
پس دست وصل با او خوش در کمر کن، اى دل
در باز جان شيرين، تر کن ز خون دو ديده
يعنى که: عشق بازى شيرين و تر کن، اى دل
اين جا به ديده جان بينى جمال او را
گر مرد اين حديثي، آنديده بر کن، اى دل
از خلق بى نظيري، گفتي: بيار، گيرم
گر بى نظير خواهي، به زين نظر کن، اى دل
بار طلب چو بستي، بنشين که خسته گشتم
گر پاى خسته گردد رفتن بسر کن، اى دل
در خلوت وصالش روزى که بار يابى
بيچاره اوحدى را آنجا خبر کن، اى دل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید