شماره ٤٥٠: که رساند به من شيفته مسکين حال؟

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
که رساند به من شيفته مسکين حال؟
خبرى زان صنم ماهرخ مشکين خال
هر سحر زلف چو شامش، که دلم در کف اوست
در کف باد شمالست، خنک باد شمال!
نيست ميلى به من آن را که ز ميل رخ اوست
ميل در ميل ز خون دل من مالامال
دل آشفته بجاى کس ديگر بستم
که نه انديشه قربست و نه اميد زوال
شوق بوسيدن دستش اگرم پيش برد
به غلط پاى بيرون مى نهم از صف نعال
پيش ازين ديده به اميد وصالى ميخفت
باز چنديست که در خواب نرفتم ز خيال
بى رخ دوست نگوييم که: ماهى ساليست
کانچه بيدوست گذارند نه ماهست و نه سال
حالتى هست دلم را که نمى يارم گفت
به ازين کشف نشايد که کنم صورت حال
صبر فرمودى و فرمان تو مقدورم نيست
مطلب صبر جميل از من مشتاق جمال
اوحدي، ناله بى فايده سودى نکند
دوست چون گوش بر احوال تو کردست مثال



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید