شماره ٣٨٧: هيچ نقاشى نياميزد چنين رنگ، اى پسر

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هيچ نقاشى نياميزد چنين رنگ، اى پسر
از تو باطل شد نگارستان ارژنگ، اى پسر
روى سبز ارنگت اندر حلقه زلف سياه
سرخ رويان را ببرد از چهره ها رنگ، اى پسر
زخم تير غمزه آهن شکافت را هدف
سينه اى مى بايد از فولاد، يا سنگ، اى پسر
گر چه مى دانم که: حوران بهشتى چابکند
هم نپندارم که باشند اين چنين شنگ، اى پسر
هم به چنگت کردمى سازي، گرم بودى ولى
بر نمى آيد مرا جز ناله از چنگ، اى پسر
طاقت جنگت نداريم، آشتى کن بعد ازين
آشتى گر مى توان کردن، مکن جنگ، اى پسر
هر سوارى زان لب شيرين شکارى مى کند
اسب بخت ما، دريغ، ار نيستى بنگ، اى پسر
با جفا ديگر چرا تنگ اندر آوردى عنان؟
رحم کن بر ما، که مسکينيم و دل تنگ، اى پسر
هر غمى را چاره اى کردم به فرهنگي،ولى
با فراقت بر نمى آيم به فرهنگ، اى پسر
اوحدى را در غمت ينگى بجز مردن نماند
گر بمانى مدتى ديگر برين ينگ، اى پسر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید