شماره ٢٩١: تو آفتابى و خلقت چو سايه بر اثرند

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تو آفتابى و خلقت چو سايه بر اثرند
کز آستان تو چون سايه در نمى گذرند
چو تير غمزه زنى بر برابرند آماج
چو تيغ فتنه کشى در مقابلش سپرند
غم تو قوت دل خويش ساختند چنان
که گردمى نبود خون خويشتن بخوردند
هزار قافله سر گشته شد ز هر جانب
بدان اميد که راهى به جانب تو برند
به بوى آنکه ببينند سايه تو ز دور
چو سايه کوى به کوى و چو باد در بدرند
چو دامن تو نيايد به دست درمان چيست
به غير از آنکه گريبان خويشتن بدرند
اگر تو قصد دل اوحدى کنى دل چيست؟
سزد که جان بفروشند و چون تويى بخرند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید