شماره ٢٦٦: به من از دولت وصل تو مقرر مى شد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به من از دولت وصل تو مقرر مى شد
کارم از لعل گهربار تو چون زر مى شد
دوش گفتم: بتوان ديد به خوابت، ليکن
با فراق تو کرا خواب ميسر مى شد؟
بارها شمع بکشتم که نشينم تاريک
خانه ديگر ز خيال تو منور مى شد
عقل دل را ز تمناى تو سعيى مى کرد
عشق مى آمد و او نيز مسخر مى شد
گر چه بسيار بگفتيم نيامد در گوش
خوشتر از نام تو، با آنکه مکرر مى شد
شرح هجران تو گفتم: بنويسم، ليکن
ننوشتم ، که همه عمر در آن سر مى شد
اوحدى را غزل امروز روانست، که شب
صفت خط تو مى کرد و سخن تر مى شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید