شماره ٢٥٧: چه عشقست اين که در دل شد؟
غزلستان ::
اوحدی مراغهای ::
غزلیات
چه عشقست اين که در دل شد؟
کزو پايم درين گل شد
به بند او در افتادم
کشيدم بند و مشکل شد
چه شربت بود عشق او؟
که جان را زهر قاتل شد
قيامت بيند آن دستى
کز آن قامت حمايل شد
چو با آيينه خاطر
جمال او مقابل شد
هر آن نقشى که بر دل بد
نهفته گشت و باطل شد
ازو من سايه اى بودم
به نور آن سايه زايل شد
مريدى را مرادى بد
ازان دلدار حاصل شد
رياضت اوحدى مى برد
که اين درويش واصل شد
نظرات نوشته شده