شماره ٢٥٢: خواهم شبى بر آن دهن تنگ مير شد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خواهم شبى بر آن دهن تنگ مير شد
کامشب مرا تعلق او در ضمير شد
اين باد زلف اوست که باد بنفشه برد
وين خاک کوى او که نسيمش عبير شد
از هجر آن پرى که خميرم ز خاک اوست
خاک جهان ز خون دو چشمم خمير شد
مهر خود از دلم، دگران گو: برون بريد
کم در درون محبت او جايگير شد
در جان دوست هيچ اثر خود نمى کند
آن نالها که از دل من بر اثير شد
اى مدعي، دگر به خلاصش نظر مدار
مرغي، که صيد آن صنم بى نظير شد
گر زخم تير غمزه خوبان نديده اى
از اوحدى شنو، که درين درد پير شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید