شماره ١٨٢: بميرم چشم مستت را که جانم زنده مى دارد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بميرم چشم مستت را که جانم زنده مى دارد
دلم را با خيال خود به جان با زنده مى دارد
به نقد اندر بهشتست آنکه در خلوت سراى خود
چنان شاخ گل و سرو سهى نازنده مى دارد
دعاى عاشقان تست در شبهاى تنهايى
که روز دولت حسن ترا پاينده مى دارد
ز چشمت مردمى ديديم و از روى تو نيکويى
ولى زلف سيه کار تو ما را زنده مى دارد
مباد، اى اوحدي، هرگز ترا با خسروان کارى
غلام لعل شيرين شو، که نيکو بنده مى دارد
مرا بس باشد اين دولت که آن مهروى هر صبحى
دلم را همچو روى خويشتن فرخنده مى دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید