شماره ١٧٦: نيشکر آن روز دل ز بند بر آرد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نيشکر آن روز دل ز بند بر آرد
کو چو لبت پسته اى به قند بر آرد
صيد چو آن زلف چون کمند ببيند
پيش رود، سر به آن کمند برآرد
بر چمن و سبزه آفتى مرسادش
باغ، که سروى چنين بلند بر آرد
پيش من آن خاک پر ز لعل، که روزى
گرد خود از نعل آن سمند بر آرد
سينه سپند تو گشت و آتش سودا
تا به کجا بوى اين سپند بر آرد؟
بر دل ريشم، شبى که ديده بگريد
خط تو آن را به ريشخند بر آرد
جان مرا چون محبت تو پسنديد
گر ندهم، سر به ناپسند برآرد
بيخ که دست غمت به سينه فرو برد
از دل من شاخ پر گزند بر آرد
اوحدى از بند هر دو کون برآيد
گر دل او را لبت ز بند برآرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید