شماره ١٣٤: عشرت خلوت و ديدار عزيزان شاهيست

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عشرت خلوت و ديدار عزيزان شاهيست
وين نداند، مگر آن دل که درو آگاهيست
آن شناسد که: چه بر يوسف مسکين آمد
از غم روى زليخا؟ که چو يوسف چاهيست
دست کوته مکن از باده و باقى مگذار
چيزى از عشق، که در روز بقا کوتاهيست
دلم از هر دو جهان روى تو مى خواهد و اين
چون ببينى تو، هم از غايت نيکو خواهيست
تا تو آهو بره را سر به کمند آورديم
پيش ما شير فلک را هوس روباهيست
مطرب، امشب همه آوازه خرگاهى زن
اندرين خيمه، که معشوقه ما خرگاهيست
فتنه روى خود، اى ماه و دل سوختگان
ز اوحدى پرس، که در شست تو همچون ماهيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید