شماره ١٠٤: روى تو، که قبله جهانست

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
روى تو، که قبله جهانست
از ديده من چرا نهانست؟
جايى بجز از درت ندارم
گر درنگري، بجاى آنست
در دل زده اى تو آتش عشق
وين آه، که مى زنم، دخانست
دل ياد تو در ضمير دارد
آن نيست که بر سر زبانست
اين سر، که به عاشقى سبک شد
بى روى تو بر تنم گرانست
وصل تو بدين ودل خريدم
گر سود کنيم و گر زيانست
يک بوسه اگر به جان فروشى
منت مى نه، که رايگانست
با من تن لاغر و دل تنگ
از عشق تو کمترين نشانست
مار را ز غم تو اوحدى وار
جان بر کف و خرقه در ميانست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید