شماره ٧٨: آن زخم، که از تو بر دل ماست

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن زخم، که از تو بر دل ماست
مشنو که: به مرهمى توان کاست
کى وعده وفا کنى تو امروز؟
کامروز ترا هزار فرداست
زلفت، که به کژ روى بر آمد
با ما به وفا کجا شود راست؟
درياب، که دست ما فرو بست
اين فتنه، که از سر تو برخاست
يک روز گرم به پرسش آيى
عذرت نتوان به سالها خواست
عشق و لب لعلت، اين چه سوزست
عقل و سر زلفت، اين چه سود است؟
آرايش عالم از رخ تست
مشاطه رخت چه داند آراست؟
مطرب، بنواز نوبتى خوش
کامروز زمانه نوبت ماست
قولى بزن از طريق عشاق
يا خود غزلى که اوحدى راست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید