شماره ٦٠: مهر گسل گشت يار، عهد شکن شد حبيب

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مهر گسل گشت يار، عهد شکن شد حبيب
اصل خطر شد دوا، راى خطا زد صليب
خوارم و بى وصل دوست خوار بود آدمى
زارم و بى روى گل زار بود عندليب
دير کشيد، اى نگار، سوختنم ز انتظار
يا نظرى بى ستيز، يا گذرى بى رقيب
ما ز تو مهر و وفا خواسته ايم، اى صنم
نى چو کسان دگر عاشق رنگيم و طيب
نيست ز خامان عجب عشق زنخدان و لب
طبع چه جويد؟رطب، طفل چه جويد زبيب
ابروى محراب وش گر سوى مسجد برى
نعره برآرد امام، در غلط افتد خطيب
گر بکشم خويش را در طلب وصل تو
سود ندارد، که نيست کار برون از نصيب
چاره بجز صبر نيست، کان رخ چون آفتاب
دل بربايد، مگر ديده بدوزد لبيب
دل منه، اى اوحدي، زانکه به شهر کسان
جور کشد بى سخن عاشق و آنگه غريب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید