شماره ٤٣: پرده بر انداخت ز رخ يار نهان گشته ما

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
پرده بر انداخت ز رخ يار نهان گشته ما
نوبت اقبال برد بخت جوان گشته ما
تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر
باخته شد در نظرى آن تن جان گشته ما
گرچه گران بار شديم از غم آن ماه ولى
هم سبک انداخته شد بار گران گشته ما
ديده گريان به دلم فاش همى گفت خود اين:
کاتش غم زود کشد اشک روان گشته ما
پير خرد گرد جهان گشت بسى در طلبش
هم به کف آورد غرض پير جهان گشته ما
نفس بفرمود بسي، من ننشستم نفسى
تا همگى سود نشد سود زيان گشته ما
ضامن ما در غم او اوحدى شيفته بود
اين نفس از غم برهد مرد ضمان گشته ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید